سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]
شهدای دشت سر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سومین پیامبر خدا

سومین پیامبر خدا 20 سال فراری بود
یادی از حضرت ادریس علیه السلام

 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا  وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا . (سوره مریم : 57-58)

حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى آدم و اولین کسى است که بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردید.

وى مردم را به پرستش خداى یگانه و اجتناب از گناه دعوت میکرد و به پیروان خود مژده آمدن پیامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبیاء را می‌داد و می‌گفت: آن حضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دین او دینى است که روى زمین را اصلاح خواهد نمود.

از ادریس علیه السلام کلمات حکمت آمیزى نقل شده که به زبانهاى مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان او است :

1- بهترین شکرانه نعمتهاى خداوند، احسان و نیکى به بندگان او است .

2- قسم دروغ نخورید و دروغ گویان را قسم ندهید.

3- از کسبهاى پست اجتناب کنید.

4- در پیشگاه خداوند با نیتهاى خالص قدم بزنید.

ابتداى پیامبرى ادریس چنان بوده است که پادشاهى ستمگر بر قوم وی حکومت می‌کرد و فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.

روزى پادشاه براى تفریح و خوشگذرانى از مرکز حکومت خود خارج گردید. عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد. از وزراى خود پرسید: این چمنزار از کیست ؟ گفتند: از مردى است خدا پرست با فلان نام و نشان .

شاه دستور داد مرد بینوا را احضار کردند. به او تکلیف کرد که این زمین را به من واگذار کن .

مرد با ایمان که متکى به خداوند بود گفت: عائله‌اى دارم که از تو محتاج‌ترند.

شاه گفت: پس به من بفروش . مرد حاضر نشد. شاه غضبناک به خانه بازگشت ولى بسیار ناراحت به نظر می‌رسید و در اندیشه بود که زمین را چگونه از مالکش بگیرد.

شاه زنى ناپاک داشت. چون شوهر را غضبناک دید سببش را پرسید. شاه داستان زمین و مالکش را نقل کرد و گفت: امتناع این مرد از تسلیم زمین ، مرا سخت آزرده ساخته است .

زن گفت چاره کار آسان است . عده‌اى از یاران ناپاکدل و خدانشناس خود را طلبید و گفت بروید نزد شاه و گواهى دهید که فلان مرد (مالک زمین ) از دین شاه روگردان شده و به صف گمراهان پیوسته است . به گواهى آنان ، مالک زمین کشته شد و چمنزار به تصرف شاه درآمد.

حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى آدم و اولین کسى است که بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردید.وى مردم را به پرستش خداى یگانه و اجتناب از گناه دعوت میکرد و به پیروان خود مژده آمدن پیامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبیاء را می‌داد و می‌گفت: آن حضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دین او دینى است که روى زمین را اصلاح خواهد نمود.

دریاى غضب پروردگار در برابر این جنایت بزرگ به جوش آمد و به ادریس علیه السلام وحى رسید که: نزد این ستمکار برو و به او بگو: به کشتن بنده من اکتفاء نکردى . ملک او را گرفتى و عائله او را بیچاره ساختى . بهوش باش که از تو انتقام می‌گیرم و سلطنت را از تو سلب می‌کنم . مرکز فرمانروائى تو را ویران و گوشت زن ناپاک تو را طعمه سگان می‌سازم .

آیا حلم و بردبارى من تو را مغرور و سرکش ساخته است ؟

ادریس پیام پروردگار را رساند ولى شاه در جوابش گفت : پیش از آنکه به دست من کشته شوى ، از نزدم بیرون برو!

ملکه به شوهر خود گفت : از پیام خداى ادریس هیچ‌گونه بیم در خودت راه نده . من می‌فرستم او را بکشند. و چند نفر در تعقیب ادریس فرستاد. مأموران در جستجوى ادریس بودند و ادریس به دستور خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست کرد: خداوندا! باران رحمت خود را بر این شهر نازل مفرما تا من درخواست کنم .

دعاى اردیس مستجاب شد و وى به غار کوهى پناهنده شد و خداوند فرشته‌اى بر او گماشت که همه شب غذاى مورد احتیاج او را باو برساند.

ادریس در پناه غار با آرامش خاطر بسر می‌برد و موضوع نفرین او ورد زبانها بود. در آن هنگام پروردگار عالم به انتقام آن مرد بی‌گناه ، شاه ستمگر را از تخت سلطنت سرنگون کرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت . و زنش را طعمه سگان نمود.

از گم شدن ادریس بیست سال گذشت. یک قطره باران هم نبارید زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بین رفت و باغستانها از بى آبى خشکید. اهالى دست نیازمندى به شهرها و نقاط دیگر دراز کردند و در اثر فشار و بیچارگى به خود آمدند و گفتند: این بدبختى ما براى نفرین ادریس است که از خدا درخواست کرده باران بر ما نفرستد. اینک ادریس ناپدید است ولى خداى ادریس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است . به درگاه خدا رفتند و از گناهان خود استغفار کردند و خاک ندامت بر سر ریختند.

خداوند توبه آنها را قبول کرد و ادریس را به شهر برگرداند و مردم به حضور او شرفیاب شدند و توبه خود را تجدید کردند. ادریس از خدا طلب باران کرد ابرها صفحه آسمان را پوشانید و بارانى سودمند بارید و مردم سیراب گشتند.

سالها گذشت و ادریس به رهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و به مقامى ارجمند رساند.

دوره کامل قصه‌هاى قرآن، سید محمد صوفى

تنظیم: عسگری - گروه دین و اندیشه تبیان

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مجید فرشادپور ( جمعه 90/6/18 :: ساعت 6:43 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اعیاد شعبانیه
احادیثی از امام موسی کاظم (ع)
زندگینامه امام موسی کاظم (ع)
برخی اعمال شب و روز ماه رجب
امام و وصیت نامه (5)
امام و وصیت نامه (4)
مام و وصیت نامه (3)
امام و وصیت نامه (2)
امام و وصیت نامه (1)
امام
امام و وفات
امام خمینی(ره) و دفاع مقدس
امام خمینی (ره)
خرمشهر را خدا آزاد کرد
شهید مطهری
[همه عناوین(111)]