آن قلب که کانون صفا منبع نور است در سایه حق از همه آفات به دور است
گر عارضه ای در رسد از رنج زمانه دردی است که وابسته به ادراک و شعور است
یا جذبه معشوق بهر شقشقه آورد شوری که بجا مانده ی آن ضعف و فتور است
یا نور تجلی است که بر قلب بر آمد یادآور موسی صعقا در ره طور است
یا حبّ ولایت ز سر شوق چنین کرد یا مست شرابی است که از جام طهور است
آرام نگیرد نشود از طپش آزاد آن قلب که جولانگه قرآن و زبور است
از قلب حسن زاده فرهمند چه گوید؟ گنجینه ی عشقی است که دائم به حضور است